رمان عشق لجباز من ✨🌙پارات1 بچه ها این رمان کمه 2پاراته

منو ارسلان ازدواج کردیم ما رفتیم خونه خودمون
پانیذ:میگم خونتون اجاره دیانا
دیانا:نه
من:پانیذ خانم الان مامانو تنها گذاشتی نمیگی نتها اومدی مامانم میوردی
دیانا:ارسلان ولش کن بچه رو
پانیذ:ببخشید
ارسلان:حالا ببخشید
پانیذ:باش
دیانا:اردلان من🥺بچگانه اردلان
ارسلان:جانم
دیانا:میشه یک چیز بگم
ارسلان:جانم بگو
دیانا:میشه واسم بستنی بگیری گفتی هرچی بخام میخری🥺
ارسلان:باش میخرم
دیانا:مرسی
ارسلان منو بغل کرد
دیانا:
رفتم سر کوچه بگردم دیدم یک مرده داره دنبالم می‌کنه بدو بدو کردم
ارسلان سر کوچه بود
دوییدم رفتم بغلش
ارسلان:من بعدن بهت زنگ میزنم
مرده:بیا بیرون از بغلش
ارسلان:به تو چه ناموس منو کار داری
مرده: ته که ناموس توعه پس حلقتونو ببینم
دستا مونو بالا اوردیم
چند روز بعد
دیانا:ارسلان با حالت بعد انکار میخوای بالا بیاری
ارسلان:جان
دیانا:حالم بده
رفتیم دکتر فهمیدیم دیانا حاملس
خوب بچه ها یک پارات دیگه پارات اخره🥺🌙✨
دیدگاه ها (۰)

دختر نازم🥺🌙✨

ریلز دخترم😙🥺✨

رمان عشق لجباز من ✨🥺💜 اینجا اردیا ازدواج کردن پارات1

پسرم✨🥺

رمان بغلی منپارت ۱۲۹و۱۳۰ ارسلان: یه لحظه احساس کردم قلبم نمی...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط